شهید حمیدرضا ملاحسنی در سال ۱۳۴۴ در خانوادهای متدین و انقلابی در تهران چشم به جهان گشود و تحت تربیت مکتب عاشورایی امام خمینی (ره) رشد کرد شهيد حميدرضا هميشه از پوشيدن لباسهاي نو پرهيز ميكرد؛ وي در ابتدا كفشهاي نو را خاكآلود كرده، سپس ميپوشيد و دليل اين كار جلوگيري از حسرت خوردن بچههاي محله بود. شهيد حميدرضا در خانوادهاي رشد يافت كه قبل از انقلاب تلويزيون در آن خانه نبود و پدرم از تلويزيون به عنوان لانه شيطان ياد ميكرد كه پس از انقلاب و تغيير محتواي برنامهها، پدر اجازه دادند تلويزيون را روشن كنيم. بعد از سالها آثار تربيت و روزي حلال را در شهيد حميدرضا ميديديم؛ شهيد ملاحسني در سن10 تا 14 سالگي مكبر مسجد بود و بعد از هر نماز همراه تكبير حديثي از ائمه اطهار (ع) قرائت ميكرد؛ وي در 14سالگي در مسجد به بچهها قرائت قرآن كريم آموزش ميداد و حدود 2 تا 3 ساعت به عبادت و راز و نياز ميپرداخت؛ زماني كه وي به نماز ميايستاد، طوري محو نماز ميشد، كه گويي در اين عالم نيست. شهيد حميدرضا در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه ميگرفت و ميگفت «اين روزهها سپري در مقابل آتش جهنم ميشود»، ايشان كتابهاي معاد شهيد دستغيب را مطالعه ميكرد و قبل از خواب به خواندن سوره واقعه مبادرت ميورزيد و ما را به آن سفارش ميكرد. رضايت مادر براي شهيد حميدرضا خيلي مهم بود؛ وقتي مادر در هواي گرم، آشپزي ميكرد، شهيد با بادبزن سعي ميكرد محيط را براي مادر قابل تحمل كند. شهيدحميدرضا بعد از مدتي با جمع كردن پولهاي خود، يك دستگاه تهويه هوا براي آشپزخانه گرفت، مادرم به او گفت «خودمان ميخريديم تو براي چي اين كار را كردي» پاسخ داد «مادر! بعداً اين را ميبيني، ياد من ميكني». براي حميدرضا مسلم بود كه به شهادت ميرسد؛ وي حتي در وصيتنامه خود اشاره كرده بود «اگر جسمي ناتوان از من باقي ماند كه اميد آن كم است، آن را در كربلاي ايران يعني بهشتزهرا (س) دفن كنيد و اگر جسمي براي شما نيامد اين را بدانيد كه فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بر بالاي سر ما ميآيند و ما تنها نيستيم». ايشان در مهر سال 1361 در سن ۱۷ سالگی عازم مناطق عملیاتی حق علیه باطل شد و در عمليات والفجر مقدماتي از لشكر 27 محمد رسولالله (ص) در منطقه عمومي فكه حضور يافت پس از اين عمليات به تهران برگشت. شهيد ملاحسني 10 روز قبل از شهادت، نامهاي به مادر نوشته و در بالاي نامه مينگارد «آخرين نامه»؛ وي در اين نامه نوشته بود «مادر من را ببخشيد كه لباسهاي داخل ساك ـ كه از منطقه براي شما ميآيد ـ تميز نيست، من وقت نكردم آنها را بشويم»؛ مادر ميدانست كه او ديگر برنميگردد زيرا وقتي براي آخرين بار كه به جبهه ميرفت، نگذاشت كه او در بدرقه راهش آيةالكرسي بخواند تا بلكه روح بيتاب خود را از قفس تن آزاد كرده و به سوي معشوقي كه سالها انتظار ديدارش را ميكشيد، پرواز كند. معشوقش چه وعدهاي به او داده بود كه زيباترين مهر مادري را به اين وعده فروخت؟ شهید حمیدرضا ملاحسنی با عنوان پیک گروهان شهید باهنر، گردان عمار، لشگر ۲۷محمد رسول الله (صل الله علیه و آله) تحت فرماندهی شهید والامقام محمد ابراهیم همت به همراه پدرش در جبهه شرکت داشت و در تاریخ ۱۲ آبان ۶۲ در جریان عملیات «والفجر۴» در منطقه کوهستانی پنجوین عراق، مجروح و به همراه تنی چند از همرزمان به دست نیروهای بعثی افتاده است و طبق اعلام نیروهای اطلاعاتی ایران، بعثیها مجروحین را به شهادت رسانده و پيكر مطهرش در شهر «سید صادق» عراق در حالی که ۱۸ سال از بهار زندگیاش میگذشت، به عنوان مفقودالاثر به خاک سپرده شد.
حكمتالله ملاحسني پدر شهيد حميدرضا، پس از جانباز شدن در دوران دفاع مقدس، در معراج شهدا فعاليت ميكرد؛ وي به دوستان نزديك گفته بود، مديون هستيد، اگر جنازه پسر مفقودم رجعت كند ولي نگذاريد خودم او را غسل و كفن كنم. وي پس از 12 سال انتظار در سال 74 به رحمت خدا رفت. عفت لهاردي مقدم، مادر بزرگوار شهيد حميدرضا كه فرزندي باتقوا و مخلص را در دامان خود پروردانده بود، در سال 79 و پس از 17 سال چشمانتظاري دعوت حق را لبيك گفت.
در اوایل سال ۱۳۸۹ تعداد ۱۲ شهید معظم در عملیات عمرانی توسعه شهر «سیدصادق» عراق کشف و طی مراسم با شکوهی به جمهوری اسلامی ایران تحویل داده شدند و تعداد ۳ تن از این شهدای عزیز با درخواست شهردار وقت تهران و موافقت ستاد شهدای گمنام کشور با حضور مردم تهران در تاریخ ۱۲ مهر ۸۹ همزمان با سالروز شهادت امام جعفرصادق (ع) در بوستان نهجالبلاغه واقع در میدان پونک به خاک سپرده شدند.
در روز جمعه ۱۲ آذر ۸۹ این مکان مقدس به قدوم مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی) متبرک و منوّر شد و معظم له در جریان کرامت و اعلام هویت شهید قرار گرفتند.